دلنوشته ها
وقتی دلگیری و تنها
کوه پرسید ز رود
زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست ؟
گفت : در رفتن من
کوه پرسید : ومن ؟
گفت در ماندن تو
بلبلی گفت : ومن ؟
خنده ای کرد و گفت :
در غزلخوانی تو
آه از آن آبادی
که در آن کوه روَد،
رود، مرداب شود
و در آن بلبل سرگشته
سرش را به گریبان ببرد ،
و نخواند دیگر
من و تو ،
بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز،
در خواندن من،
ماندن تو ،
رفتن یاران سفر کرده ی ما نیست
بدان!
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ساعت
11:42 توسط وحید| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |