دلنوشته ها
وقتی نا امیدانه در پی ات می دویدم... چه نا جوان مردانه رد پایت را محو می کردی، چه آسان برایم دست تکان می دادی و می رفتی... و من چه گریان و حیران بودم... و.... هنگامي كه روح عاشقم منتظرت بود.... هرگز پا نگذاشتي به روياهاي من و حتي روياهاي من كه با حقيقت بيگانه بودند نيز بي تو گذشتند تنهاي تنها ديگر دستانت را فراموش خواهم كرد.........
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |