دلنوشته ها

آیینه...

پرسید : که چرا دیر کرده است.....؟؟


نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است....؟؟؟


خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است.تنها دقایقی چند تاخیر کرده است....


گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است.....


خندید به سادگیم و گفت :


احساس پاک تورا زنجیر کرده است....


گفتم :


از عشق من چنین سخن نگو....


گفت :


تو خوابی او سالهاست که دیر کرده است....


و در آیینه به خود نگاه میکنم...


آه...عشق تو عجب مرا پیر کرده است....


راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است....

 

 



نظرات شما عزیزان:

ساغر
ساعت13:17---25 شهريور 1390
سلام اقا وحید وبلاگ زیباییدارید ممنون که به وب من سر زدید
با اجازتون من تبادل لینک کردم امیدوارم بازم به وب من سر بزنید


علی
ساعت14:30---24 شهريور 1390
سلام دوست من
آقا منم یه چیزایی مینویسم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1398برچسب:,ساعت 13:59 توسط وحید| |


Power By: LoxBlog.Com