دلنوشته ها
آیینه... پرسید : که چرا دیر کرده است.....؟؟ نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است....؟؟؟ خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است.تنها دقایقی چند تاخیر کرده است.... گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است..... خندید به سادگیم و گفت : احساس پاک تورا زنجیر کرده است.... گفتم : از عشق من چنین سخن نگو.... گفت : تو خوابی او سالهاست که دیر کرده است.... و در آیینه به خود نگاه میکنم... آه...عشق تو عجب مرا پیر کرده است.... راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است....
نظرات شما عزیزان:
با اجازتون من تبادل لینک کردم امیدوارم بازم به وب من سر بزنید
آقا منم یه چیزایی مینویسم
Power By:
LoxBlog.Com |